تا وقتی بارون میاد
ریشه ی هیچ خاطره ای خشک نمیشه
من غریبانه ترین حالت دردم بخدا...
قلبم: خسته شدم
من: از چی؟
قلبم:از تو از غصه های الکیت.کی میخوای بس کنی؟
من: میتونی دیگ کار نکنی...
توی آینه دارم تصویر ادمیو میبینم که
لبخندش هم درد میکنه...
دوس دارم خودمو بردارم
ببرم یجای دور
دیگ خستم
ازین همه دلتنگی و غرور...
حس میکنم روزی بیس بار قطار از روم رد میشه
ولی هربار نمیمیرم
فقط هردفعه یکی از استخونام میشکنه:)