کـــاش بودی
همینجا کنار خودم
تا مدام یادم میرفت که خستــــه ام
که آشـــوبـــم
که ویـــرانـــم...
تنهــــــای تنهـــــا
نه کسی حالم را می پرسد
نه کسی هوایم را دارد
عیبی ندارد
ماه هاست به این زندگی عادت کرده ام
دیگر نمی نویسمت
هرکس به چشم هایم نگاه کند
تو را خواهد خواند
با تموم تنهاییم ولنتاین مبارک زندگیم
کــوتــــاه میگویم
دوستت دارم
ولی کوتاه نمی آیم از دوست داشتنت...
گاهی خاطراتم را دود می کنم
گاهی دلتنگی هایم را
و گاهی خودم را
بی آنکه حتی
سیگاری آتش زده باشم
حال تـــارا دیدن دارد
وقتی کسی حال تو را از من می پرسد...
روی دیوار اتاقش نوشته بود
مصرف قرص های خواب آور الزامیست
دختری که چشم روی هم نذاشت
از بعده تو...
میگفت: تا ابد تنهایت نمیگذارم
چه زود ابدت
عفو خورد...
درد بی درمون من قرصای بی اعصابمه
من تمومتو میخوام بخشی از قلبت کمه...
چه شبه سردی چه بغض نامردی...
برای دلم
برای دلتنگی هایم
برای بیقراری هایم
وتواصعوا بالصبر
وتواصعوا بالصبر...
وتو هرگز نفهمیدی...
همانند حـــــوصلــــه می مانی
هیچـــــوقـــــت
نــــدارمــــت
شده دلتنگ شوی چاره نیابی جز اشک؟
من به این چاره ی بیچاره دچارم هر شب...
بی تو هرشب
از خواب هایم
صدای گـــریــــه می آید ...
مسافر بی بدرقه ی من
آنقدر بی صدا رفتی که از وداع جا ماندم
باز به غیرت چشمانم که
آبی پشت سرت ریختند...
امشب میخوام یکم ساده حرف بزنم بی شعر بی فاز سنگین بی قافیه بی ردیف
الانکه دارم حرفامو مینویسم پشت پنجره ی اتاقمم ساعت یکه نیمه شبو گذشته و زل زدم به برفی که تو نور چراغ برق خیابون داره برق میزنه
خونه گرمه ولی سردمه...خیلی سرد
سرد از وقتی که غم نبودنت کولاک کرد
ولی کدوم کولاکی کدوم برفی میتونه اینقد سردم کنه ک هواتو نکنم
جسمم سرده اما قلبمو گرم نگه داشتم ...هنوز نذاشتم رد پاهات پاک شه نذاشتم کسی زخمای قلبمو تسکین بده نذاشتم جای خالیت پر شه
دس نخوردس قلبی ک سوزوندیش
تاحالا شده حس کنی از بیرونت داری یخ میزنی ولی از درون آتیش گرفتی ؟
همه میگن تارا یجوری شده
همه نمیدونن تارا چرا صبا زود از خونه میزنه بیرون
نمیدونن چرا دیگه نمیخنده
نمیدونن چرا شباشو بیداره
نمیدونن چرا یه وقتایی تو تب میسوزه
صبا میرم تاجایی ک بتونم قدم بزنم پیاده روهارو آخه صبای زود شلوغ نیس خیابونا بهتر میتونم تصورت کنم کنارم...
خنده هام باآخرین خیانتت رف...
تب کردنام؟ ولش...
ولی میدونی چییه؟برفو پنجره و خیابونو حتی نفسام بهونس
همه ی اینا بهونن که هرروز هر لحظه یاده تورو برام تداعی کنن
ولی کاش میدونستن عاشقا فراموش نمیکنن
تاسرحد جنون پیش میرن ولی فراموش نمیکنن
یکی از همینا داره برات مینویسه...
حس این ویرانگی را از پریشان ها بپرس
حال ویران مرا از بغض طوفان ها بپرس
حال و روزم را بیا از این خیابان ها بپرس...
سراب همین است دیگر
که در نبودت
هرصدایی در تنهایی میشنوم
میگویم جــــان دلــــم...heh
هنوزم نگرانم نگرانه صدای مادرم
که میگفت احساسیی یروزی میشکنی دخترم...
سرد است هوای دلتنگی
زمستان
کاره ای نیست...
مادرم میگوید
خودت را هم بکشی
رد این غمه مشکوک
پشت شیطنتهای دائمی نگاهت گم نمیشود...
21:21